تاثیر رسانه های اجتماعی بر احساسات خانواده

تاثیر رسانه های اجتماعی بر احساسات خانواده
تأثیر رسانههای اجتماعی بر خانوادهها به یک نگرانی فزاینده مبدل شده است زیرا فناوری همچنان زندگی ما را شکل میدهد. چیزی که زمانی ابزاری برای ارتباط بود، به بستری برای خیانت و فرسایش ارزشهای سنتی خانواده تبدیل شده است.
عادی سازی برخوردهای اتفاقی، که اغلب توسط رسانه های اجتماعی تسهیل می شود، ایجاد و حفظ تعهدات طولانی مدت را برای افراد دشوار کرده است. قرار گرفتن مداوم در معرض سبک های زندگی ایده آل و استانداردهای زیبای دست نیافتنی، فرهنگ نارضایتی را ایجاد کرده است و خیانت را به عنوان وسیله ای برای فرار از کاستی های مشخص شده آسان تر می کند.
پیامدهای این انقلاب دیجیتال بسیار فراتر از درگیر کردن افراد است. کودکانی که در دنیای تحت سلطه رسانه های اجتماعی بزرگ شده اند، در معرض خطر ایجاد روابط ناسالم با فناوری و اولویت دادن به ارتباطات مجازی بر تعاملات واقعی هستند. فقدان پیوندهای خانوادگی قوی و رواج تماشای مانیتور می تواند تأثیرات مخربی بر رشد عاطفی و اجتماعی آنها داشته باشد.
برای محافظت از آینده خانوادههایمان، ارزیابی مجدد رابطه خود با رسانههای اجتماعی ضروری است. با تعیین مرزها، اولویت دادن به گذراندن زمان با عزیزان، و تقویت ارتباطات، میتوانیم تأثیرات منفی فناوری را کاهش دهیم و پایه قویتری برای نسلهای آینده ایجاد کنیم.
کلید یک خانواده قوی، ارتباطات باز و ارزش های مشترک است. ایجاد انتظارات روشن در مورد استفاده از رسانه های اجتماعی در خانواده و مدل سازی عادات دیجیتال سالم برای کودکان ضروری است. با اولویت دادن به ارتباطات و تجارب واقعی، خانواده ها می توانند در برابر فشارهای دنیای دیجیتال مقاومت کنند.
رسانههای اجتماعی چگونه خانوادهها را شادتر میکند؟
دیوید دوبویس[1] از نشریه اینسید[2]
25 اوت 2021
بر خلاف دیدگاههای ما، بین شادکامی در خانه و در معرض محتوای رسانههای اجتماعی قرارگرفتن رابطهای هیدرولیکی وجود دارد.
در اقتصادهای توسعهیافته نظیر ایالات متحده، مشخصه عصر کنونی وجود تقسیمات سیاسی بسیار عمیقی است که هیچ اقدامی، حتی اقدامات مقابله با همهگیریهایی همچون کووید 19، از تأثیر آنها مصون نیستند. اقدامات علمی کاهش و پیشگیری از این همهگیریها نظیر ماسکزدن، قرنطینه و واکسیناسیون به شکل خطرناکی ایدئولوژیک شدهاند.
چگونه به جایی رسیدیم که حتی توصیه پزشک هم میتواند تعصبات جناحی را برانگیزد؟ احتمالاً، این موضوع با نوع دیگری از تقسیمات ارتباط دارد: تقسیم بین جامعه محلی ما – همسایهها، دوستان و خانواده که احساس امنیت و آرامش به ما میدهند – و سیل روزانه محتوای رسانههای اجتماعی که نمونهای از احساسات جهانی را به ما نشان میدهد. برای مثال دیدگاههای سیاسی را در نظر بگیرید. شهروندان-مصرفکنندههای ساکن در حومه ایالتی بهشدت جمهوریخواه یا جزیره بهشدت دموکرات منهتن بهراحتی و بدون نگرانی از انزوا معتقدند در جرگه جریان اصلی سیاسی قرار دارند. درعینحال، وقتی در فیسبوک، اینستاگرام و تیکتاک تورق میکنند، ناهماهنگی شناختی میتواند موجب وحشت آنها از اوضاع جهان شود.
همان گونه که در مقاله اخیرم در ژورنال علم اجتماعی-روانشناختی و شخصیت توضیح دادم[3]، این ناهماهنگی نوعی رابطه هیدرولیکی ایجاد میکند: در معرض دیدگاههای مخالف موجود در رسانههای اجتماعی قرارگرفتن موجب میشود افراد ناگهان احساس کنند آسیبپذیرند و محاصره شدهاند. این امر آنها را وادار میکند، بهخصوص با ابراز لذت بیشتر از پیوندهای خانوادگی خود، به دنبال آرامش و امنیت محلی باشند. من و همکارانم توانستیم این پدیده را حین وقوع و با استفاده از ترکیب جدیدی از تحلیل احساسات در رسانههای اجتماعی و پیمایشهای طولی دنبال کنیم.
تغییر منابع رفاه
مقاله ما به بررسی دو دوره بخصوص پرتنش تاریخ اخیر ایالات متحده میپردازد: هشت هفته انتخابات میاندورهای سال 2018 که طی آن کسب کنترل کنگره در دسترس بود و سه هفته از چهار ماه اول همهگیری کووید ۱۹.
در هر دو دوره مشاهده، تحلیل کلانداده و نظرسنجی از مصرفکنندهها را تلفیق کردیم. در ضمن، احساسات کلی نسبت به رئیسجمهور ترامپ در رسانههای اجتماعی را در حالی ردیابی کردیم که بحران رو به وخامت میگذاشت. برای این کار تعداد پستهای منفی و مثبت در باره رهبری او را مقایسه کردیم. فرض کردیم با نزدیکشدن به زمان اعلام نتایج نهایی انتخابات و قابلاعتمادتر شدن نظرسنجیها و پیشبینیهای صورتگرفته، ناهماهنگی شناختی در میان طرفداران هر دو جناح کاهش مییابد. در ضمن، فرض کردیم که اهمیت روانشناختی کووید 19 برای طرفداران جناحها متناسب با تعداد موارد روزانه ابتلا به آن متفاوت خواهد بود.
در طول دوره مشاهده و در فواصل زمانی منظم، نظرسنجی از شهروندان آمریکایی را انجام دادیم و سؤالهایی در باره وابستگی سیاسی آنها و چگونگی روابط با فرزندان و همسرشان در آن روز را مطرح کردیم.
در نتیجه، سه شاخص زیر الگوهایی مطابق با طرفداری جناحی ایجاد کردند که عبارتاند از: احساسات در رسانههای اجتماعی، اهمیت روانشناختی و خشنودی در خانه. پیوندهای روابط خانوادگی در روزی معین به میزان تطابق ادراکات سیاسی مصرفکنندهها با احساسات سیاسی در سطح کشور بستگی داشت. در روزهایی که در رسانههای اجتماعی حملات شدیدی به رئیسجمهور ترامپ صورت گرفت و اضطرابها افزایش یافتند، چه به دلیل عدم اطمینان در باره انتخابات یا افزایش موارد کووید 19، محافظهکاران شادکامی در خانه به مراتب بیشتری را گزارش کردند. لیبرالها الگوی معکوسی را نشان دادند. آنها در روزهای پراضطرابی که هیاهوی رسانههای اجتماعی در باره رئیس جمهور مثبتتر بود، نسبت به خانوادههای خود احساس خونگرمی بسیار بیشتری داشتند.
برای بررسی این نتایج، چندین تبیین بدیل را آزمون کردیم. برای مثال، شاید احساسات ابراز شده در رسانههای اجتماعی نسبت به رئیسجمهور ترامپ واکنشی مستقیم به کلمات و اقدامات کاخ سفید نبوده و صرفاً بیانگر روحیه عمومی جامعه در آن لحظات بوده است. درعینحال، بررسی فعالیتهای رئیسجمهور چهل و پنجم در رسانههای اجتماعی نشان داد که محتوای منفی آزاردهنده در حساب توییتر او، طی هفته بعد در احساسات رسانههای اجتماعی کشور منعکس میشد. بهعبارتدیگر، مردم ایالات متحده با لحن خود ترامپ با او صحبت میکردند.
پیامدها برای کسبوکارها
در دورانی که تمرکز برندها به طور فزایندهای هم معطوف به رفاه مصرفکننده و هم تولید محلی است، آگاهی از اینکه مصرفکنندهها در مواجهه با تناقضات سیاسی در اعمال احزاب، چه زمانی به آنها گرایش پیدا میکنند یا از آنها رویگردان میشوند، پیامدهای معناداری برای بازاریابان دارد. بههرحال، برای طرفداران جناحها که احساس ناامنی میکنند منبع احتمالی اعتبار فقط خانواده – متشکل از پدر، مادر و فرزندان – نیست. در ضمن، آنها بهصورت منظم از حمایت برندهای همفکر و جوامع برخط وابسته به آنها برخوردار میشوند.
در واقع، برندها نمیتوانند خود را مصون از تأثیرات قطبی شدن سیاسی در جامعه نگه دارند. برای مثال، میدانیم که سیاست ارتباط زیادی با شکلگیری انواع برندهای تجملی دارد که غرق آنها میشویم. یافتههای ما نشان میدهند که نظارت دقیق بر شکاف روانشناختی بین پایگاه مشتری برندها و شتاب ایدئولوژیک غالب – که با احساسات در رسانههای اجتماعی اندازهگیری میشود – برای تقویت روابط با مشتری، ایجاد صمیمیت بیشتر و افزایش وفاداری او ضروری است.
برندهایی که از قبل از پیروی جناحی پرشور برخوردارند، ممکن است با فشار بیشتر بر صف مقدم جنگهای فرهنگی، پایگاه حمایت خود را تقویت کنند. برندهایی مثل هابی لابی[4] – موردعلاقه طرفداران ترامپ – و نایک با پویشهای جنجالی خود با حضور کلین کایپرنیک[5]، ورزشکار و معترض جنبش جان سیاهپوستان مهم است، نمونههای بارزی از این اقدام هستند.
سرانجام، پژوهش ما برای کسبوکارهایی که در جستجوی بهترین روش استفاده از بینشهای مربوط به مشتری در دادههای برخط هستند، آموزههایی به همراه دارد. کلاندادهها فینفسه مزایایی دارند، اما در مورد مطالعاتی ما قدرت واقعی آنها زمانی ظاهر میشود که با معیارهای آفلاین و محلیتر، نظیر پیمایشهای رفاه مصرفکنندههای محلی ترکیب شوند. بهعبارتدیگر، برقراری ارتباط هر دو نوع داده – معیارهای جمعیتی نظیر احساسات عمومی در رسانههای اجتماعی و دادههای اساسیتر نظیر پیمایشهای رضایت خانواده در آزمایشهای ما – به مدیران ارشد کسبوکارها و سیاستگذاران امکان میدهد تا به طور کامل از بینشهای مربوط به مشتری-شهروند آگاهی پیدا کنند. نتایج موتور جستجو در منطقه یا شهری خاص نیز شاخص دیگری از ذهنیت مردم در سطح محلی است.
هنگام استفاده از این نوع دادهها مقیاس حائز اهمیت است، زیرا مقیاسهای جهانی و محلی نه مستقل هستند و نه جایگزین همدیگر میشوند. در مجموع، مقیاسهای مذکور ممکن است نتایجی غیرقابلپیشبینی یا حتی متناقض در پی داشته باشند. لذا، به نظر میرسد وقتی صحبت از رویکردهای تحلیل برخط میشود، رویکرد «جهانی-محلی» مؤثرترین رویکرد است.
[1] David Dubois
[2] INSEAD
[3] این مقاله با همکاری ساندرا ال. مورای از دانشگاه بوفالو، مارک دی. سییری از دانشگاه بوفالو، وونیکا ام. لامارچ از دانشگاه اسکس، یان یونگ جونگ از دانشگاه مینهسوتا، توماس ال. سالتزمن از دانشگاه بوفالو، دیل دابللیو. گریفین از دانشگاه برریتیش کلمیا، جی زیا از دانشگاه بوفالو، دبورا ایی. وارد از دانشگاه بوفالو و جیمز مکنالتی از دانشگاه ایالتی فلوریدا نوشته شد.
[4] Hobby Lobby
[5] Colin Kaepernick
اشتراک گذاری